عرضم به حضورتون که دیشب تا ۱۲ شب بازارگردی داشتیم که دست خالی برگشتیم. امروزم ساعت ۱۱ بیدار شدیم و بعد صبحانه تصمیم به خانه تکانی گرفتیم. همسر سقف ها رو تمیز کرد و ظرفا روشست و منم چند تا کابینت اشپزخونه. بعد خواب رفتیم خونه مادرشوهر و جزءمعدود زمآنهایی که خیلی با هم خوش و خرم بودیم تا .
تا اینکه دیو خواهرشوهر بیدار شد. آقا دعوایی شد بیا و ببین. یعنی سر کار نکردن عروس ها بود. بعد خدا رو شکر برادرشوهرم از زنش دفاع میکرد. آقای همسر اول اومد طبق معمول طرف مردها رو بگیره که باید خجالت بکشن که مردا کار خونه بکنن که مادرشوهر گف نه زن و مرد نداره. و بعدش همسر هم گف کار خونه مال دختر خونه است. و دادهایی میزد دیو که بیا و ببین.
من که نازبانو رو برداشتم بردم تو دستشویی که کمتر بشنوه. فقط نگرانم که اول حواسم نبود و بچم تو آشپزخونه بود محل دعوا
ما عروس ها هم خانم وار یک کلمه نه جواب کسی رو دادیم، نه دهن به دهن کردیم. الانم بی خوابی زده به سرمون. پوفففففف
درباره این سایت